۴ دلیل که پس از مدتها به ایرانیان امیدوار شدم
سالها بود که نمیتوانستم به کوروش و داریوش کبیر و بابک خرم دین! و یا به شعار "گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک" افتخار کنم چرا که میدانستم اینها برای اکثر ما ایرانی ها "شعاری" بیش نیستند و به جای آن، صفات بدی نظیر دروغ، تظاهر، چاپلوسی، نفرت، حسادت، کینه، بی منطقی، قلدری، بی برنامگی، بی انصافی، بی اعتمادی، تکروی و ... در میان خیلی از ما ایرانیان رایج شده است. اثباتش هم در بلبشو و تفرقه و وضعیت فعلی زندگی سیاسی، فرهنگی و حرفه ای ایرانیان داخل و خارج کشور میباشد.
اما اخیراً چند تجربه زندگی مرا به ایرانی بودن خود امیدوار و حتی مفتخر کرد. برای رعایت "انصاف" و تعادل هم که شده لازم بود آن را مطرح کنم:
تجربه اول:
اخیراً در در یک سری کنفرانسهای "تلفنی" برای شروع چند پروژه فنی تجاری جدید با ۸ نفر ایرانی ملاقات (تلفنی) داشتم با ۸ ریشه قومی مختلف: یک آسوری آذربایجانی، یک بهایی تهرانی، یک کرمانی شیعه مذهب، یک اصفهانی مسلمان، یک کرد اهل تسنن، یک آذربایجانی که اجدادش از شوروی به ایران مهاجرت کرده بودند، یک ارمنی تهرانی و یک شیرازی یهودی. درانتهای کار پروژه ها باور نمی کردم که هر ۹ نفرمان ایرانی هستیم و به این راحتی و در این سطح بالای تخصصی میتوانیم با هم همکاری کنیم. بدون تعارف بگویم جلسات ما از جلسه های شرکتهای چند ملیتی اروپایی - آمریکایی که قبلاً مدیریت کرده بودم پرثمرتر و تخصصی تر بود.
پس از مدتها به ایرانی بودن خود افتخار کردم چرا که ما ۹ نفر از ۹ ریشه قومی مختلف، ولی با زبان و فرهنگی مشترک ، با هم به جای جنگ، همکاری میکردیم. شاید اجدادمان در آذربایجان شوروی، ارمنی های ترکیه، آسوری های عراقی، یهودیان آواره، با هم همزبان نبوده و حتی میجنگیده اند، اما پس از مهاجرت به کشوری میهمان پذیر و با سعه صدر به نام "ایران" فرزندان خود را با آن فرهنگ مشترک و زبان مشترک بزرگ کرده و به صلح دست یافتند. کمتر کشوری میشناسم که به اندازه ایران تنوع نژادی داشته باشد. و این تنوع به معنای تنوع ژنتیک و پیشرفت یک کشور میباشد.
اگرچه از افتخارم به "ایران" گفتم اما یادم نرود بگویم که همه ما ۹ نفر متخصص و همکار و همزبان و همدل، در "خارج از ایران" هستیم و ثمره پروژه گروهی مان به جیب آمریکا و کانادا و اروپا و امارات و استرالیا خواهد رفت! همانگونه که روزی ایران مرکز جذب اقلیتها و استعدادها و ژنهای خوب پدران ما بود، امروز متاسفانه به مرکز "دفع" استعدادها و اقلیتها تبدیل شده است!
تجربه دوم:
با مرور ویدئوهای منتشره از ناآرامی های پس از انتخابات سال ۸۸ اگرچه از مشاهده عصبانیت، خشونت و خشم در جامعه مان تاسف می خوردم اما در عین حال وقتی با ویدئوهای درگیری مردم در کشورهای دیگر (آفریقا که مردم با قمه به جان هم میافتند، و یا پاکستان و عراق و افغانستان) مقایسه کردم "تسلط" نسبی اکثر مردم بر اعصابشان و باقی مانده هایی از " مهر و محبت" ایرانی را هنوز در رفتار مردم و حتی بسیاری از مامورین انتظامی می دیدم که مرا به ایرانیان امیدوار میکرد. شرایط ایران بی شک شرایطی بحرانی است. با وجود فشارهای زندگی، دو دستگی، عقده های اجتماعی، سانسور مطبوعاتی و فرهنگی، انتظار میرفت جامعه و نیروی انتظامی بسیار "انفجاری" تر عمل کنند اما نکردند و خشونت در حداقل باقی ماند. اگرچه سرکوب مردم در خیابانها و یا اغتشاش انزجارآور بود اما هنوز برای ایران و ایرانی جای امید باقی میگذاشت.
حتی "برخی" از اعضای "درشت هیکل" نیروی انتظامی را میدیدم که قصد زدن باتوم به تظاهرکنندگان جوان را داشتند اما اگر دقت میکردید متوجه میشدید که به آهستگی باتوم را تکان میدهند، در صورتیکه میتوانستند به شدت بسیار بیشتری باتوم بزنند. و یا در جریانات عاشورا در تهران، و در آن ویدئوی معروف که نیروهای ضد شورش را در محاصره مردم نشان میدهد، مردم به جای قمه کشی یا تکه پاره کردن کسی (که با توجه به خشم مردم میتوانست براحتی صورت گیرد)، بیشتر فحش میدادند و داد و بیداد میکردند و "غلط کردی" و "مرگ بر دیکتاتور/خامنه ای" می گفتند. تصاویر متعددی نیز نشاندهنده وساطت جوانان و نجات جان نیروهای انتظامی که توسط مردم دستگیر شده بودند، میباشد. این کنترل نفس ایرانیان مایه امیدواری است.
تجربه سوم
غذای ما ایرانیان: اگرچه هرروز به سمت نوع غربی و ناسالم میرود، هنوز مایه افتخار من است. هنوز در منزل ایرانی ها بیشتر از غیر ایرانی ها میوه، سبزیجات و آجیل میبینید. هنوز ایرانی ها شیرینی هایشان کمتر از آمریکایی ها "شکر" دارد. هنوز مزه و طعم میوه های ایرانی بی همتاست. هنوز ایرانی ها خورشتهای سالم کرفس و قورمه سبزی و فسنجان را بر غذاهای ناسالم غربی ترجیح میدهند.
تجربه چهارم
در چندین ماه گذشته با دهها رسانه ها، شرکتها و هنرمندان ایرانی همکاری کرده ایم، از فروش بلیط کنسرتهای (نظیر شجریان و آرش و بنیامین و ...) گرفته تا همکاری های تبلیغاتی و رسانه ای. بر خلاف سیستم غربی که بدون یک قرارداد پنجاه صفحه ای و اجازه وکلا، کسی با کسی آب نمیخورد، بسیاری از کارهای ما با اعتماد شروع میشود. اگرچه داستانها و موارد زیادی از خیانت در اعتماد و امانت شنیده ایم، چون روی انتخاب همکارهایمان وسواس زیاد داریم، و چون همیشه بر سر حساب و کتابها از اول به توافق شفاف و عادلانه می رسیم؛ خوشبختانه تا حال از تجارت با حساب و کتاب (ولی بدون قراردادهای حجیم و رسمی) ضربه ندیده ایم. این ما را به قابل اعتماد بودن و شرافت بسیاری از ایرانیان امیدوار و مفتخر میکند. البته تجربه "شیرین" ما با ایرانیان در محیط بسیار قانونمند "خارج از ایران" بوده است و داستان شرایط داخل ایران داستان دیگری است!
نوشتار مرتبط:
ملتهايي که در خوشبختي، آسايش و آزادي زندگي ميکنند با ما چه فرقي دارند؟
۸ رفتار که ايرانيان به آنها معتادند و نتيجه اين اعتياد در آينده سياسي ايران