اندرزهای پر معنی حضرت سلیمان برای سعادت و آرامش زندگی که هنوز بیشتر انسانها اجرا نمیکنند
ترجمه جدید فارسی بخشهایی از سخنان منسوب به حضرت سلیمان، ثروتمند ترین و خردمندترین حکمران تاریخ از کتاب عهد عتیق سوره Ecclesiastes یا واعظ:
"در انتها همه تجملات مانند باد یا بخار دهان (در هوای سرد) موقتی و ناپایدار بوده و محو میشوند! .. از اینهمه رنج و زحمتی که انسان در روی زمین میکشد چه فایدهای میبیند؟ ..[طبیعت چرخه است و آخر و عاقبتش قابل پیش بینی ولی انسانهای زیرک فکر میکنند آنها اولین بار روشهای رسیدن به آسایش را کشف کرده اند] یک نسل میآید و نسل دیگری میرود، امّا دنیا همیشه به حال خود باقی میماند ... همهٔ رودخانهها به دریا میریزند، امّا دریا پُر نمیشود. آب به سرچشمهای که رودها از آن جاری میشود، بازمیگردد و چرخش دوباره آغاز میگردد ... تمام موجودات طبیعت سخت در کارند اما انسانها از درک آن عاجزند اگرچه چشم و گوششان دائم در حال مشاهده اند .. در حقیقت تاریخ تکرار میشود، یعنی آنچه را که میبینیم، بارها در گذشته اتّفاق افتاده است. در جهان هیچ چیز تازهای دیده نمیشود.. کدام چیز تازهای را میتوانید نشان بدهید؟ هر چیزی قبلاً و پیش از آنکه ما به دنیا بیاییم وجود داشته است... یادی از گذشتگان نیست و آیندگان نیز از نسلهای پیشین یادی نخواهند کرد.. من حکیم هستم و در اورشلیم بر اسرائیل سلطنت میکردم.. تصمیم گرفتم تا دربارهٔ هر چیز این دنیا با حکمت مطالعه و تحقیق کنم. خدا بار مسئولیت سختی بر دوش انسانها گذشته است [تا خود تفکر کرده و راه سعادت را پیدا کنند] من حکمت و معرفت زیادی اندوختم و بیشتر از همهٔ کسانیکه قبل از من در اورشلیم حکومت میکردند، علم و دانش کسب کردم... هر کاری را در این دنیا تجربه کردم و به این نتیجه رسیدم که همهٔ [لذات مادی و تجملات] موقتی و در نهایت آزار دهنده و سنگین کننده روح سبک بال انسان است."
[توضیحات : در عبری و بسیاری از زبانها لغت "روح" هم ریشه واژههای تنفس و نسیم میباشد همانگونه که در فارسی و عربی لغت روح و رایحه نیز هم ریشه اند. و صوفیان و عرفا نیز معتقدند روح پاک و بی آلایش انسانی که هنوز با مادیات و تجملات سنگین و زمین گیر نشده مانند یک رایحه و یا نسیم فراگیر بوده و در مکان یا زمان نمیگنجد و راهش به سوی آسمانهاست و پس از مرگ نیز این عنصر غیر ملموس وجود انسانیست که اگر سبک مانده باشد به پرواز ادامه میدهد و الا همانگونه که مولوی در مثنوی میگوید زمین گیر و دچار عذاب میگردد:
جان همه روز از لگدکوب خیال.. وز زیان و سود وز خوف زوال... نی صفا میماندش نی لطف و فر… نی بسوی آسمان راه سفر
برخی از فیلسوفان جهنم را همین لگد مال شدن روح انسان میدانند چه قبل و چه پس از مرگ]
ادامه جملات حضرت سلیمان ...
"به خود گفتم: عیش و عشرت را تجربه میکنم و از زندگی لذّت میبرم.. هرچند از دل مشتاق کسب حکمت بودم، تصمیم گرفتم که خود را با شراب شادمان سازم و حماقت را امتحان کنم و فکر کردم که این بهترین راهی است که انسان میتواند، زندگی کوتاه خود را سپری کند. کارهای بزرگی انجام دادم. برای خود خانهها ساختم و تاکستانها غرس نمودم. باغهای پر از گل ساختم و در آنها از هر نوع درخت میوهدار نشاندم؛ و آب انبارهای بزرگ برای آبیاری آنها ساختم. غلامان و کنیزان بسیار خریدم و صاحب غلامان و کنیزان خانهزاد شدم. نقره و طلا و گنجینههای پادشاهانی را که من بر سرزمینشان حکومت میکردم، برای خود جمع کردم. سرایندگان مرد و زن برای سرگرمی من میسراییدند. هر قدر که دلم میخواست، برای خود زنهای زیبا گرفتم. بلی، من شخص بزرگی بودم، بزرگتر از همهٔ کسانیکه قبل از من در اورشلیم زندگی میکردند. در عین حال از حکمت و دانش نیز برخوردار بودم. هر چیزی که میدیدم و میخواستم به دست آوردم و خود را از هیچ خوشی و لذّتی محروم نساختم. از هر کاری که میکردم، لذّت میبردم و همین برای من پاداش بزرگی بود. امّا وقتی به کارهایی که کرده بودم و زحماتی که کشیده بودم فکر کردم، فهمیدم که همهٔ آنها چون دویدن دنبال باد، بیهوده و آزار دهنده و وبال روح بودهاند."
"پس، از زندگی بیزار شدم، چون همهچیز آن برایم دردسر آورده است. زندگی تمامش بیهوده و به دنبال باد دویدن بود. از تمام زحماتی که در این دنیا کشیده بودم بیزار شدم، زیرا میدانم که باید همهٔ آنها رابرای جانشین خود واگذارم... کسی با زحمت فراوان و از روی عقل و دانش و مهارت مال و دارایی میاندوزد، سپس همه را برای استفاده کسی بجا میگذارد که هرگز برای آن زحمت نکشیده است. این نیز بیهوده و مصیبتی بزرگ است..انسان از اینهمه زحمت و مشقتی که میکشد، چه چیزی به دست میآورد؟ روزهایش با تشویش و نگرانی میگذرد و شبها هم آرامش ندارد. زیرا کیست که بیشتر از من بتواند بخورد [و حال کند و ریخت و پاش]؟ پس چیزی از این برای انسان بهتر نیست که [در حد متعادل] از غذا و نوشیدنیها لذت ببرد و در عمق روح و وجدانش نیز از عمل و کارکرد خود لذت ببرد. این [مرحله از آرامش و خرد و وجدان شاد] نیز فقط در دست خداوند است. خداوند به کسانی که لطف دارد، حکمت، خرد و لذت و شادی قلبی میدهد ولی به گنهکاران (و خودخواهان) مشقت کار زیاد و زحمت و شکنجه اندوختن و انباشتن مال و منال (در طول عمر) که آنهم عاقبت به دست بندگان صالح میافتد. این [مال اندوزی] نیز مانند بادی گذراست ناپایدار و موجب عذاب و سنگینی روح و وجدان."
"هر چیزی که اکنون هست و یا در آینده دیده شود، در گذشته وجود داشته است. خدا آنچه را که در گذشته انجام داده است، تکرار میکند. علاوه بر این، دیدم که در این دنیا بیعدالتی و بیانصافی جای عدالت و انصاف را گرفته است. به خود گفتم: خدا در وقت مناسب هر کار خوب یا بد انسان را داوری خواهد کرد. دانستم که خدا انسان را میآزماید تا به او بفهماند که بهتر از حیوان نیست. .زیرا سرنوشت انسان و حیوان یکسان است. مانند هم میمیرند و مثل هم نفس میکشند ...آنگاه دوباره در مورد ظلم و ستمی که در این جهان جریان دارد، فکر کردم. مردم مظلوم را دیدم که اشک میریزند، امّا هیچکس آنها را تسلّی نمیدهد. کسی به دادشان نمیرسد، چون کسانیکه بر آنها جفا میکنند دارای زور و قدرت هستند... بعد مشاهده کردم که موفقیّت و پیشرفت یک شخص نتیجهٔ حسادت و رقابت او با دیگران است. این نیز مانند بادی گذراست ناپایدار و موجب عذاب و سنگینی روح و وجدان.. یک دست پر ولی با آرامش، بهتر است از دو دست پر، امّا با مشقت...پیش از آنکه حرفی بزنی خوب فکر کن، در سخنی که میگویی عجله منما و در حضور خدا حرف نسنجیده مگو، زیرا او در عالم بالا است و تو بر روی زمین هستی. پس سخنانت خلاصه و کوتاه باشد... شخص پول دوست، هرگز از پول سیر نمیشود و کسیکه طالب ثروت است هرگز به تمام آنچه دلش میخواهد نمیرسد. این نیز مانند بادی گذراست ناپایدار و موجب عذاب و سنگینی روح و وجدان...خواب کارگر شیرین است، چه کم خورده باشد، چه زیاد، امّا ثروت شخص دولتمند نمیگذارد که او شبها خواب راحت داشته باشد.. برهنه از مادر به دنیا آمدهاند و همانطور برهنه از دنیا میروند و از ثروت خود چیزی را با خود نمیبرند. واقعاً جای افسوس است که مردم رنج و زحمت بیهوده میکشند، دست خالی آمدهاند و دست خالی هم میروند و نتیجهٔ زحمتشان در پی باد دویدن است .. تمام زندگی آنها در تاریکی و با درد و رنج و خشم سپری میشود. بهتر است به آنچه که دارید و با چشم خود میبینید قانع باشید تا اینکه همیشه در آرزوی داشتن چیزهای باشید که ندارید، زیرا این نیز بیهوده و به دنبال باد دویدن است."
مرتبط
مولوی ۷۵۰ سال پیش طبیعت انسان امروزی را میشناخت: گزیدههایی زیبا از مثنوی
مرتبط با فلسفه: