نوروز، سالروز جنگ، و خاطرات سفر به کالیفرنیا!

نوروز ۱۳۶۷ یادم نمی رود چرا که موشکباران شدید تهران توسط عراقی ها حتی در حول و حوش ساعت تحویل سال ادامه داشت. آن زمان فکر می کردم که عدالت نیست که "اهالی بغداد راحت به زندگی خود در آن شهر زیبا ادامه می دهند و ما اهالی تهران (و ایران) شب و روز نداشته باشیم." بنا بر آماری بیشتر از ۵۰۰,۰۰۰ ایرانی در دوران تجاوز عراق به ایران و در زمان ضد حمله ایران به عراق کشته یا مجروح شدند.
- ۱۵ سال بعد، درست در لحظات سال تحویل سال ۱۳۸۲ شمسی، در حالی که تهرانیها با شادی نوروز را جشن میگرفتند، شهر بغداد مورد حملات شدید آمریکا قرار داشت. این عملیات که "شوکه و هاج و واج کردن" نام داشت (Shock and Awe)، آغازگر تهاجم و اشغال رسمی عراق توسط آمریکاییها بود که این نوروز ششمین سالگرد آن میباشد. بنا بر آمار تا کنون بیشتر از ۵۰۰۰۰ آمریکایی و ۵۰۰,۰۰۰ عرافی در این جنگ کشته یا مجروح شده اند.
- در سفر اخیر خانوادگی به جنوب کالیفرنیا، فرصتی شد تا به یکی از زیباترین مناطق شهر سندیگوی آمریکا که شبه جزیره ای بنام Coronado میباشد، سری بزنیم. من معتقدم که این منطقه از ایده آلترین آب و هوای دنیا و یا حداقل آمریکا برخوردار میباشد، دمای با نوسان کم ، حدود ۲۰ درجه و با هوای اکثرآ آفتابی و نسیمی خنک و ملایم. در این جزیره ساختمانهای ویلایی زیبا، درختهای زیبای نخل، آب زلال و آبی، دورنمای زیبای ساختمانهای شهر سندیگو در آنطرف آب، و ساحلی زیبا دیده میشد. در ساحل که قدم میزدیم، متوجه دهها بشکه بزرگ پلاستیکی آبی رنگ شدیم که به فاصله چند متری یکدیگر و موازی ساحل در شنها جای گذاری شده بودند. نزدیکتر که رفتم متوجه شدم برای زباله دانی استفاده می شوند و گفتم چقدر زیباست که شهرداری و مدیریت ساحل تا این قدر به فکر پاکیزگی ساحل هسنتد. البته هنوز تعداد بسیار زیاد بشکه ها برایم جای تعجب داشت. در اکثر شهرهای دیگر آمریکا، بر خلاف اروپای غربی، شهرداری ها چندان بودجه زیادی برای زیبا سازی شهر ندارند

در ساحل زیبا که فدم میزدم، بخاطر نزدیکی نوروز و نزدیکی به جمعیت ایرانیها در کالیفرنیا، به یاد آن بمبارانهای تهران و بغداد افتادم و ادامه خشونتها در عراق، و اینکه چقدر مردم این شبه جزیره در کالیفرنیا در آرامش و صلح بسر میبرند با اینکه دولتشان و ارتششان در بسیاری از مناطق دنیا درگیر اشغال و یا مداخله در امور کشورهای دیگر هستند. به یاد فیلم خوب (Body of Lies) افتادم که در ضمن گلشیفته فراهانی هم در آن نقشی داشت.
- در همین فکرها و لذت بردن از ساحل و مناظر زیبای جزیره بودم که ناگاه با شنیدن غرش بسیار مهیب موتورهای یک هواپیمای جنگنده آمریکا که با فاصله بسیار کمی از ساحل به نظر میرسید که در نزدیکی خانواده من سقوط خواهد کرد "شوکه" شدم و با وحشت خانواده خود را از محیط دور کردم. بعد از چند دقیقه که فرزندان خود را آرام کردم، با بررسی نقشه جزیره، متوجه شدم که آن جنگنده در حال مانور و تمرین بوده و در پایگاه نظامی آمریکا که در جوار آن ساحل زیبا قرار دارد فرود آمده است کما اینکه هر ۵ دقیقه صدای مهیب دیگری و فرود آمدن و یا پرواز دیگری را شاهد بودم. در ضمن آن بشکه های آبی رنگ هم نه برای نظافت بلکه بیشتر برای فرود اضطراری این جنگنده ها در ساحل علامت گذاری شده باشند. بر خلاف پیش داوری هایم، شاید ساکنین این جزیره بهشتی، کمتر از آنچه که فکر میکردم آرامش و آسایش دارند. حدود ۳ ماه پیش، یکی از جنگنده های F/۱۸ ارتش آمریکا در هنگام تمرین در یکی از مناطق مسکونی سندیگو سقوط کرده و ۴ نفر اهالی یک خانه (یک مادر بزرگ، دخترش و ۲ نوه اش) را کشت.
- در این ایام نوروز که طبیعت با "مصالحه" جای زمستان را به بهار میدهد، آیا ما انسانها میتوانیم بدون نظامیگری مشکلات خود را حل کنیم؟ آیا این کوته نظری نیست که فکر کنیم خشونت و بدبختی فقط سهم یگ گروه از آدمیان است و بفیه ما از آن مصونیم؟ آیا اهالی بغداد در سال ۱۳۶۷ به هنگام موشکباران تهرانیها فکر میکردند که خودشان چند سال بعد دچار بدتر از آن شوند؟ آیا اهالی شهر زیبای سندیگو آمریکا فکر نمیکنند که آنها هم بهای نظامی گری را با محیطی ناآرام، آلوده و ناامن برای خود و کودکانشان پرداخت میکنند؟ آیا اهالی ایالت آلابامای آمریکا که اکثراً هم جمهوریخواه و موافق نظامیگری میباشند فکر میکردند که ارتش آمریکا هزاران تن سلاحهای از کار افتاده شیمیایی و غیره را که برای تخریب سایر کشورها ساخته بودند در آن ایالت سوزانده و موجب آلودگی وخیم محیط زیستشان میگردد؟ آیا بسیاری از طرفداران نظامیگری در آمریکا، هیچوقت فکر میکردند که در "داخل" آمریکا خود قربانی خشونتهای مربوط به نظامیگری شوند؟ شاید بتوانم این نوشتار را با یک شعر سعدی خلاصه و تمام کنم، شعری که باراک حسین اوباما هم در پیام نوروزی امسال خود برای ایرانیان به آن اشاره کرد:
بنی آدم اعضای یکدیگرند، که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی بدرد آورد روزگار، دگر عضو هارا نماند قرار
وبلاگ ارسالی از ر. بازرگان