ناصرالدین شاه و ۸۵ زن او
در سال ۱۸۴۲ میلادی، ویکتوریا ملکه انگلستان به ناصرالدین میرزا، پسر ۱۱ ساله وارث سلطنت قاجار، یک دوربین عکاسی را به عنوان هدیه میدهد که همین هدیه هوشیارانه ثبت تاریخ ایران را دگرگون میکند. ناصرالدین به شدت به این وسیله علاقه پیدا میکند، به طوریکه دهه های بعدی زندگی خود را با استفاده از دوربین مذکور ثبت کرده است. این ویدئوی ۵۸ دقیقه ای شامل تصاویری است که اصولا قرار نبوده است توسط عموم دیده شوند شامل زنهای زیاد ناصرالدین شاه، مادر فاسد وی، دلقک ها، کاخ ها، جواهرات و غنائم ناصرالدین شاه، رقابت ها، توطئه ها، فساد، قتل های پنهانی و درگیری های سیاسی داخل حرمسرا، همچنین علاقه شدید شاه به گربه ای به نام "ببری خان" و ... (هشدار: فیلم دارای چند تصویر نیمه برهنه میباشد):
ناصرالدین شاه در طول حیات خود ۸۵ زن صیغه و عقدی، و ۴۲ فرزند داشت که از آن میان ۱۸ نفر در کودکی در گذشتند. یکی از دغدغههای بزرگ دولت و دربار این بوده که شایع شده بود زنهای شاه میخواستند بدو جگر خرس بدهند تا اخته! (نازا و بدون مردانگی) شود و این سوژه گفتگوی زمامداران وقت بوده است. اکثر زنهای وی از طریق ازدواج موقت (صیغه) بلند مدت بوده اند که از لحاظ شرع شیعه مجاز میبودند. ازدواجها گاه سیاسی و گاه به عنوان قبول زنی به عنوان هدیه! انجام میشدند و گاه در هنگام کشورگشایی. زنهای عقدی به ترتیب گلین خانم دختر شاهزاده احمد میرزا، خجسته خانم تاج الدوله دختر شاهزاده سیف الله میرزا، ستاره خانم تبریزی، شکوه السلطنه مادر مظفرالدین شاه و نوه فتحعلی شاه و جیران خانم فروغ السلطنه بودند.
«ناصرالدین شاه روزی که کشته شد، ۸۵ زن داشت که زن های درجه اول شاه را ماهلی ۷۵۰ تومان حقوق بود و زن های درجه دوم به تفاوت از ۵۰۰ الی ۲۰۰ تومان داشته و صیغه های درجه سوم را ۱۰۰ الی ۱۵۰ تومان مقرری بود و نیز دخترهای بزرگ شاه، سالی چهار هزار تومان حقوق داشتند...» (کتاب هزار فامیل، ص ۱۰۳) زنهای درجه اول شاه هر یک سه الی چهار خواجه داشتند، زن های درجه دوم یک الی دو خواجه، و زنهای درجه سوم خواجه نداشتند. خواجههای حرمسرا روی هم رفته از سفید و سیاه بالغ بر نود تن بودند. (خواجه مردان یا پسرانی بودند که چون از مردانگی ساقط و اخته میشدند تمایل جنسی و مردانگی آنها از بین میرفت ولی بواسطه قدرت جسمانی محافظت زنان و دختران شاه را بر عهده داشتند).
به هر یک از زن های بزرگ یک دستگاه عمارت و حیاط داده شده بود. زن های دیگر به تفاوت از یک الی سه اطاق داشتند و صیغه های جزء به زن های محترمه سپرده شده و در دستگاه آنها می زیستند.
مراسم تعزیه یکی از جاهایی است که شاه برای دیدن زنها و دخترها از آن استفاده کرده افرادی را گزینش میکند. کسانی تعمدا دخترانشان را میآورند تا مقبول شاه واقع شوند. «دایهها، دختر دایهها، امروز سه دختر از توی آدمهای خانمها پسند کرد. تعزیه که تمام شد، اینها را بردند حیاط امین اقدس. خوب زیر [و] روی اینها را دید. گفت امشب اینها را نگاه دارید، فردا صبح من میخواهم عکس اینها را بیندازم. امروز که شنبه بیست و چهارم است، شاه صبح از خواب برخاست. دخترها را بردند حیاط امین اقدس. جواهر زیادی آوردند، اینها را جواهر زدند. روی صندلی نشستند. شاه خودش عکس اینها را انداخت. ما هم رفتیم تماشا. یکی از اینها را پسند کرد.... عصری او را بزک کردند، بردند پیش شاه. امشب هم شاه او را برد».
یکی از عزیزان ناصرالدین شاه گربه ای به نام "ببری خان" بود. این گربه ی آلاپلنگی وسیله ای بود برای تقرب به سلطان. هنگامی که شاه به فرنگ رفته بود، در غیاب او، زن های حرم با تر و خشک کردن ببری خان سعی می کردند خودشان را در دل ناصرالدین جا کنند.
اوضاع ایران در زمان ناصرالدین شاه
ناصرالدین شاه نخستین پادشاه ایران بعد از اسلام بود که به اروپا مسافرت کرد. اگرچه وی سیستم پستی نوین، حمل و نقل قطار، و انتشار روزنامه را با خود به ایران اورد ولی ایران در روزگار این پادشاه باز هم رو به ناتوانی رفت و پیمانهای آخال و پاریس -که در برابر آنها بخشهای دیگری از ایران جدا و به رخنه بیگانگان بر کشور افزودهشد- در زمان این پادشاه بستهگردید. همچنین دولت او به استثنای زمان زمامداری امیر کبیر و چند شخصیت دلسوز و کاردان دیگر به وضع کشور و مشکلات اقتصادی و اجتماعی ایران توجهی نداشت. در بسیاری از نشستهای رسمی دولت از هر چیزی سخن گفتهمیشد چیز آنچه که باید بشود. برای نمونه ظلالسلطان پسر ناصرالدین شاه گزارش میدهد که: «..به جای صحبت دولتی، از میوه و گل و بلبل ...گفتگو میشود...» یا بیان میکند که یکی از دغدغههای دولت و دربار این بوده که شایع شدهاست که زنهای شاه میخواهند بدو جگر خرس بدند تا اخته شود و این سوژه گفتگوی زمامداران میشده است.
نمونه کنت دو گوبینو -که نماینده سیاسی آن زمان فرانسه در تهران بود- در نامههایش از آشفتهبازار اوضاع ایران و سادهانگاری ایرانیان سخن میگوی اما اذعان میکند :«..مردم ایران مردم کارکن و باهوش هستند و طبعاً از تجارت و صناعت و زراعت خوششان میآید و آرزویشان این است که حکومت بگذارد ثروت ارضی مملکتشان را مورد استفاده قرار بدهند...» گوبینو همچنان بازگو میسازد که با همهٔ گرفتاریها کشور ایران رو به پیشرفت میرود و کارخانههایی هم گرداگرد پایتخت و با یاری سرمایه خود مردم و بی هیچ گونه پشتیبانی از سوی دولت ساخته شدهاست. گوبینو از ناتوانی دفاعی ایران سخن میگوید و میگوید که قاجارها حتی در برابر تازش احتمالی ترکمانان نیز بیدفاع و ناتوان بوده و دارای سپاه و ارتشی نیستند و مردم ایران نیز چون مهری بدیشان ندارد در برابر رویدادها از خود مقاومتی نشان نخواهند داد.
حاج سیاح از وضعیت بد اقتصادی زمان ناصرالدین شاه گزارش داده و ادعا کردهاست که از هر صد خانه در زمان ناصرالیدن شاه یکی توانایی روشنکردن چراغ را در شب نداشتهاست. همچنین از کمبود نان و زدودن گرسنگی مردمان با چیزهایی چون شلغم یا چغندر خبر میدهد. او برای نمونه از روزگار کرمانیان سخن میگوید و اینکه ایشان از روی تنگدستی فرزندان خود را به شالبافی و فرشبافی میفرستادند و زنانشان نیز با بهایی اندک به دوخت و دوز پوشاک میپرداختند. وی میافزاید که :«از شدت پریشانی زن و دختران که به ۹ سالگی رسیده یا نرسیده به مقاطعه میدهند یا به اسم صیغه یا متعه یا فروش؛ هرچه بگویی رواست. در مدرسه...طلبهها کارشان صیغه دادن زن و دختر است که به خود زنان یا کسان آنها وجهی داده زنها را برای این کار اجاره میکنند...در مدرسه هر کس وارد میشود قلیان میدهند، بعد میپرسند زن میخواهی یا دختر جوان.» وی در دنبالهٔ کتاب خاطراتش چنین میآورد :«همه جا مردم ایران در فشار جهل و ظلم هستند؛ ابداً ملتفت نیستند که انسان هستند و انسان حقوقی دارد. ملاها و امرا خواستهاند اینان نادان و مرکب مطیع آنان باشند و انصافاً هم خوب به مقصود رسیدهاند.» حاج سیاح در جاهای دیگر از خاطراتش هم به روزگار آشفته دورهٔ ناصری اشاره میکند و از در بند بودن مردم و آزادی و بیقید و بندی عدهٔ اندکی از جمله شاه و درباریان و کارگزاران دولت و روحانیان شیعی اظهار شگفتی میکند. همچنین حاج سیاح آورده است که در روزگار او هر کسی با دیگری دشمنی داشته به آسانی میتوانسته بدو اتهام بابیگری بزند و بیدرنگ و بی هیچ بازجویی وی را میکشتهاند.
رابرت گرنت واتسن نیز که در زمان این شاه به ایران آمده بود از زندگی سخت کودکان ایرانی گزارش دادهاست و اینکه کودکان ضعیف و بیمار در کودکی زیر آن شرایط سخت میمردهاند و کسانی که کودکی را از سر میگذراندهاند که نیرومندتر بودهباشند.
در ۱۳۰۸ (قمری) گروهی از جوانان دانشآموخته به وسیلهٔ کنت دو مونت فرت اتریشی رئیس نظمیه آن زمان و نیز کامران میرزا پسر شاه و نایبالسلطنه از ناصرالدین شاه خواستار اجازهٔ گشایش دانشگاه برای خود شدند و طرح قانون آن را نیز در ۴۷ ماده به شاه تسلیم داشتند. ناصرالدین شاه در حاشیه نامه به کامران میرزا چنین پاسخ داد:«جوانان معقول بسیار بسیار غلط کردهاند که ایجاد دانشگاه میخواهند بکنند؛ اگر همچو کاری بکنند پدرشان را آتش خواهم زد؛ حتی نویسندهٔ این کاغذ در ادارهٔ پلیس باید مشخص شده و تنبیه سخت بشود که من بعد از این فضولیها نکند.»!!
ناصرالدین شاه در آستانهٔ مراسم پنجاهمین سال تاجگذاری در سال ۱۲۷۵ هجری خورشیدی به دست میرزا رضای کرمانی یکی از پیروان سید جمال الدین اسدآبادی در حرم شاه عبدالعظیم در شهر ری ترور شد. گفته شدهاست که آخرین کلمات شاه اینها بودهاند:" من بر شما جور دیگری حکومت خواهم کرد اگر زنده بمانم!"
مرتبط:
ویدئو و عکس: نقش عکس و عکاسی در انقلاب مشروطه معادل نقش اینترنت در انقلابهای امروز
"مملکتداری با توصیه عمه و خاله نمیشود"
تصاویری گویا از زندگی در دوره قاجاریه شاهکار آنتوان سوروگین