شبهای ترسناک تهران برای ما زنان کارتنخواب! بدون تعارف پای صحبت زنان کارتنخواب پایتخت: بچههای بیهویتی که حاصل تجاوز به زنان کارتنخواب است
شبهای تهران زیباست امانه برای زنان کارتون خواب! سلامت نیوز به نقل از روزنامه همدلی در گزارشی تلخ و بی پرده پای صحبت چند زن کارتون خواب مینشیند، از «اکرم» که میگویند تحصیلات دانشگاهی دارد تا اختر که برادرش دانشجوی پزشکی بود!
"پک اول را نزده، اطرافش را چند بار میپاید و آرام میگوید:«شبها باید بیشتر مواد بکشیم تا خوابمان نبرد، چون خیابان شبها برای زنان امن نیست، اگر خوابمان ببرد ممکن است صبح در جایی غیر از مکانی که خوابیدیم بیدار شویم.» همین چند شب پیش برای «اختر» چنین اتفاقی افتاد، بعد با دستهاش زن لاغر اندام سیاه چردهای را که پای یک درخت چمباته زده و از شدت خماری سرش به زمین چسبیده است، نشان میدهد.
صدایش را آرامتر میکند و میگوید:«بیچاره، اون شب به خاطر خماری خوابش برد و صبح از جنگلهای لویزان سردرآورد آن هم با چه وضعی!» «ایران» داستان آوارگی خود را به مرگ زودهنگام پدر و مادرش و بد اخلاقی زن برادرش گره میزند که چگونه او را از یکی از شهرهای غربی، آواره کوچه و خیابانهای پایتخت کرده است. «پدر و مادرم خیلی زودتر از آن چه که ما دست راست را از چپمان تشخیص دهیم ما را تنها گذاشتند.
من ماندم و دو تا برادر که هر دو از من بزرگتر بودند. برادر کوچکترم که دانشجوی رشته پزشکی بود در تظاهرات اوایل انقلاب کشته شد، نمیدانم چرا و چگونه، ولی به یاد دارم یک روز صبح که از خواب پا شدم جنازهاش دم در خانه بود.
برادر بزرگم معلم شد، با من خیلی راه میآمد، اما زنش مرا دوست نداشت، وجودم آرامش را از آنها گرفته بود، این بود که یک روز صبح زدم بیرون و دیگر هیچ وقت منزل نرفتم. دیگر نمیدانم برادرم دنبالم گشت یا نه...» بعد چشمهایش را بست و به کوله پشتی رنگ و رو رفتهای که چند تکه لباس چروکیده شده در آن خودنمایی میکرد، تکیه داد.
«اختر» هنوز همانجا کنار درخت چمباتمه زده است، با تردید به او نزدیک میشوم، اما او آنقدر خمار است حتی حضور مرا حس نمیکند. با کلمه «ببخشید» من، سرش را بالا میآورد، چشمهای قرمزش چند ثانیهای روی چهرهام خیره ماند. با پوزخندی که ترکیبی از دندانهای سیاه و زردش را به رخ میکشد، قبل از این که حرفی بزنم با دستهای استخوانیاش اشاره میکند که توان حرف زدن ندارد.
از اختر دور میشوم و به امید ملاقات با زنهای بیخانمان دیگر از خیابان مولوی به سمت خیابان عبدالرئیس حرکت میکنم. میدانم پیدا کردن زنان کارتنخواب در این منطقه کار سختی نیست و زحمت زیادی نمیطلبد، معمولا در کنار درختان، تیربرقها و گوشه دیوارها به راحتی میتوان آنان را پیدا کرد، این حوالی پاتوق حکمرانی معتادان کارتنخواب است.
البته بار اول نبود که از این خیابان گذر میکردم، دو سال پیش نیز در یک روز سرد زمستانی اینجا آمده بودم، از ابتدا تا انتهای خیابان وضعیت سرنگهای چندین بار استفاده شده و معتادان خمار که در گوشه و کنار خیابان افتاده بودند مثل سابق بود و با وجود عوض شدن سه شهردار در پایتخت هیچ تغییری نکرده بود. سرنگ و تهسیگارهای زیادی که بر کف خیابان افتاده بود، چشم هر رهگذری را میزد، مردم هم عادی و بیتفاوت از کنار آن رد میشدند، گویا دیدن این حجم از سرنگهای آلوده و ته سیگار برای اهالی آنجا بهت و حتی حس اندوه هم ایجاد نمیکرد.
ساعت از ۲ صبح گذشته است و در جنوبیترین نقطه تهران، جایی کمی دورتر از شلوغی و هیاهوی خیابانهای مرکزی و بالاشهر پایتخت، چند زن کارتنخواب با ظاهر ژولیده کنار پیادهرو روی زمین بساط پهن کرده و درحال تا کردن و پیچیدن زرورق به دور یک میله هستند، اجازه میخواهم دقایقی مهمانشان شوم. بدون معطلی میپذیرند، یکی از آنان که خود را «سهیلا» معرفی میکند، تکهای از کارتنی را که خود روی آن نشسته بود، پاره و برایم پهن میکند.
سهیلا که چشمان رنگیاش در میان صورت استخوانی، لبهای کبود و دندانهای سیاهش گم شده است، بدون هیچ مقدمهای میگوید: «خیابان و پارکها فقط پاتوق ما نیست، اینجا خونه ماست، خونهای که شبهایش ترسناکتر از روزه. دنیای شبانه زنان کارتنخواب با دنیای روزانه اونها خیلی فرق داره.
روزها بیشتر احساس امنیت میکنیم، شبها واسه ما از روزها سختتر میگذره، تو خیابانها آواره و دربهدریم، حتی نمیتونیم راحت بخوابیم، چون به راحتی خفتمون میکنن. ما تمام روز رو اینور و اونور در حال بدو بدو کردن هستیم که بتوانیم پول عملمون را جور کنیم. شبها هم از ناامنی و ترس خواب راحت نداریم».
فرزانه حدود ۴۰ سال دارد، ۶ سال است که مواد مصرف میکند و سه بار به اجبار ترک کرده و باز به سمت مواد برگشته است. سیگاری آتش میزند و در ادامه حرفهای سهیلا میگوید: از فقر و گرسنگی و دربه دری بگذریم، موضوعی که ما زنهای کارتنخواب رو بیشتر میترسونه «تجاوزه». ترس از تجاوز باعث شده بسیاری از زنان کارتنخواب گروه تشکیل بدن تا شبها از هم مراقبت کنن.
در برخی از فصلها مانند فصل زمستون که رفت وآمد تو خیابونها کمه، شبها ساعتی میخوابیم تا از یکدیگر مراقبت کنیم. همین چند وقت پیش به یکی از دوستانمان که شب برای خرید عملاش رفته بود گروهی تجاوز شد.»
از فرزانه میپرسم در زمانهایی که امنیتشان به هر نحوی تهدید میشود، چرا با پلیس۱۱۰ تماس نمیگیرین؟ پوزخند تلخی میزند و میگوید: «اگر بیان مجرم درجه اول خود ما هستیم، اما اگر هم زنگ بزنیم، اونها نمیآن، من تجربه زنگ زدن به پلیس ۱۱۰ رو نداشتم اما دوستانم مواقعی تماس گرفتهاند اما اونها هیچوقت نیومدن.»
«اکرم» که دوستانش «اکی» صدایش میکنند و میگویند تحصیلات دانشگاهی دارد و از بد روزگار از خیابانها و پارکهای جنوب شهر سردر آورده است، میان حرف فرزانه میپرد و از بچههای بیهویتی میگوید که حاصل تجاوز به زنان کارتنخواب است. برخی از زنان کارتنخواب برای جور کردن موادشان با رضایت تنفروشی میکنند، اما برخی دیگر مورد تجاوز قرار میگیرند. برخی هم قربانی انتقامجویی میشوند. حاصل این تجاوزها بچههای بیهویتی هستند که برخیشان از گرسنگی تلف میشوند و برخی دیگر برای تکدیگری فروخته میشوند.
هنگامی که اکرم، سهیلا و فرزانه مدام در حال پریدن در میان حرف یکدیگر بودند و هر کدام سعی داشتند در صحبت کردن بر دیگری پیشی بگیرند. یک مرتبه صدای یک موتور به پاتوق نزدیک شد.
همه حرفهایشان را ناتمام گذاشتند و به سمت راننده موتور که فروشنده مواد و پایپ است هجوم برند. هر کدام مقداری اسکناس مچاله شده را از گوشه روسری، میان جوراب یا کولیهای رنگ و رو رفتهشان بیرون کشیدند و در ازای آن بستههای کوچک از موتورسوار که به آن ساقی میگفتند، تحویل گرفتند و بلافاصله با استفاده از شیشههای براقی که زیر نور تیر برق وسط پیادهرو میدرخشید، شروع به کشیدن مواد کردند.
از آن جمع جدا میشوم و آنان را با جنسهای خریداری شده و بساط گرمشان تنها میگذارم. ساعت ۴ صبح را نشان میدهد، هر کجا را نگاه میکنم زنان و مردان کارتنخواب در گوشهای بر کف خیابان دراز به دراز افتادهاند، برخی خواب رفته و برخی در حال دود کردن سیگار به نقطه نامعلومی خیره شدهاند.
به میدان محمدیه میرسم زندگی همچنان در جریان است، عده زیادی زن و مرد بدون هیچ مزاحمتی آزادانه مشغول کشیدن و خرید و فروش مواد هستند، آنها همه جا هستند در هرکوچه که سر بچرخانی گروه زیادی دورهم نشستهاند، باد خنکی میوزد، ماشینهای گشت را از دور میبینم، ظاهراً چرخی زده و رفتهاند.
گویا آنها هم به این نتیجه رسیدهاند که کار از دستنبد و بگیروببند گذشته است، انگار این شکل از زندگی در جنوب تهران عادی شده است و همه آن را پذیرفتهاند. صبح در راه است و باید زودتر به خانه برگردم."
مرتبط با بدون تعارف:
- خاطرات شیرین کودکی پروفسور دانشگاه معتبر آلمان از کاشمر ایران: پدرم دامدار و کشاورز و مادرم خانهدار بود
- چمران، فیزیکدان فیلسوف شاعر نقاش رزمنده به روایت تصاویر و برادر: جدایی از همسر آمریکایی و فرزندان، ۱۰ هزار جلد کتاب، ۳۵۰۰۰ تومان حساب بانکی و یک عمر مبارزه علیه اسراییل، صدام، آمریکا و شوروی
- فرق ایرانیان و ترک ها در مهمان نوازی از مهاجرین افغان: دو ویدئوی جالب بدون تعارف
- بدون تعارف: ویدئوی تلخ دو دختر زیبای کرد ایرانی در کوره آجرپزی: ترک تحصیل کرده و بین مردان پول درمیآوریم
- علی دایی پس از اخراج زد به سیم آخر: از افشاگری علیه نام مستعار سردار غفور تا مسائل مدیریتی، ناموسی و مالی پشت پرده
- بدون تعارف با محمود شهریاری: اظهارنظرهای تند درباره روحانی، سپاه، عادل فردوسی پور و سحر قریشی
- جیسون رضاییان از زندان انفرادی خود در ایران می گوید اما هنوز با تحریم ها و لغو ویزا برای ایرانیان مخالف است
- خبرنگار شاخص انگلیسی آمریکایی: ایرانیان یکی از باهوشترین ملتهای جهان هستند و بالقوه یکی از بهترین دوستان ملت آمریکا
- بدون تعارف: گفت و گو با مردی که با دختربچه ۱۲ ساله ازدواج کرد!
- بدون تعارف: ویدیوی لو رفته مصاحبه جنجالی کی روش قبل از جام ملتها که هرگز اجازه پخش نگرفت
- بدون تعارف با حسن ریوندی: از بنایی در ساختمانها تا موفقیت در کمدی
- بدون تعارف: گفتگوی جالب با دانشجوی دکتری عمران کرمانشاهی که رفتگر شهرداری است!
- ویدئوی مصاحبه بدون تعارف فیل داناهیو، معروفترین مجری تاریخ تلویزیون آمریکا ۲۱ سال پیش با ترامپ، نادر، و ...
- صحبتهای بی پروا و بدون تعارف فائزه هاشمی: از حمایت مسیح علینژاد تا اشکال ساختاری با ولایت فقیه و حجاب اجباری
- ویدئوی سخنان تاریخی و بی پروای نماینده زن مجلس: نجات کشور نیاز به ورود رهبری و همه پرسی دارد اما روحانیون درگیر تار موی زنان و دوچرخه سواری آنان هستند
مرتبط با تهران:
- گزارشی از شبهای بی خواب تهران در ماه رمضان: افطار با بوی گندم، زعفران و گلاب؛ سحر آش رشته، حلیم، شله زرد و بوی حلوای تازه
- خانم اسرائیلی که هدایت چند میلیون مرد ایرانی را به دست گرفته!
- به روایت تصویر: برگر ٥٠ هزار تومان! نصفشب برایتان غذای گرم و تازه میآوریم! ماجرای رستورانهای مخفی شبانه تهران
- به روایت تلخ تصاویر: در پی موجی از سرما فعالیت گرمخانهها برای شهروندان بی خانمان تهران ۲۴ ساعته شد
- کدام مناطق تهران در حال فرونشست است و چرا؟
- ویدئو: چرا دو روز پس از گشایش، نمایشگاه نقاشی تهمینه میلانی "فیلم هایی که نساختم" بسته شد؟
- هنرنمایی تصویری بازیگر زن سرشناس هالیوود در تماشاخانه ایرانشهر: با حجاب یا بی حجاب؟
- این ویدیوی جنجالی منجر به دستگیری کارگردان نسخه فارسی نمایش مشهور شکسپیر در تهران شد
- تصاویر اسب سواران داعش که بستنی و پاپ کورن را بر مردم در پردیس کوروش زهر مار کردند! عذر خواهی حاتمی کیا
- موزه "لوور" را در تهران ببینید! نمایش پنجاه اثر از موزه لوور در موزه ی ملی ایران
- ویدئوهایی از تظاهرات و شعارهای جدید در شهرهای ایران
- به روایت تصویر: در همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی هزاران کودک برای شفاعت مادرانشان نذر حضرت علی اصغر شدند
- ویدیوهای داعش از حمله امروز به تهران (شامل صحنههای خونین)
- سرانجام کلکسیون ملکه سابق ایران شامل مجموعه نفیس و کمیاب آثار پیکاسو و وارهول در تهران به نمایش در آمد
- همراه شو عزیز! «من تهرونمو می خوام» با صدای پرویز پرستویی: ویدیو کمپین مبارزه با آلودگی محیط زیست
مرتبط با فقر:
- بدون تعارف: ویدئوی تلخ دو دختر زیبای کرد ایرانی در کوره آجرپزی: ترک تحصیل کرده و بین مردان پول درمیآوریم
- به روایت تلخ تصاویر: در پی موجی از سرما فعالیت گرمخانهها برای شهروندان بی خانمان تهران ۲۴ ساعته شد
- ارزش فلز بیشتر از سکه های رایج کشور شد: در ایران مردم با ذوب سکه های ۲۰۰ و ۵۰۰ تومانی کاسبی میکنند
- مهناز افشار سفیر کودکان کار شد: کودکان نامشروع آمریکایی مهم ترند یا کودکان کار خودمان؟
- ویدئو: همه کار برای امرار معاش، بازار میوه راهآهن
- سخنرانی که اوباما را مسحور کرد و هر ایرانی نیز باید او را بشنود (ویدئو)
- فقیرترین و بی ادعاترین رئیس جمهور مردمی جهان: چریک باغبان
- اشراف زاده ای که ستاره آسمان همدلی و مادر مددکاری اجتماعی ایران شد: ستاره فرمانفرماییان
- مصاحبه پخش نشده با اهالی روستایی در خوزستان
- کلاس درس در آغل گوسفندان در مسجد سلیمان
- مشکل درب ورودی خانه پیرزن فقیر در ایران
- بدون تعارف: با داریوش
- آیا سلسله آتش سوزی های اسلامشهر خیزش اعتراضی مردمی است یا کار اوباش؟
- احمدی نژاد: خداوند میفرماید اگر فقر و تنگدستی دارید، ازدواج کنید! بودجه 214 تریلیون تومانی طرح تشویق بچه دار شدن
- رشد شدید آمار طلاق در ایران: یک سوم ازدواجها منجر به طلاق میگردند